معنی فارسی braindamaged

B1

آسیب مغزی، به وضعیت فردی اطلاق می‌شود که دچار صدمه یا اختلال در عملکرد مغز شده و قادر به فعالیت‌های ذهنی عادی نیست.

A state of having damaged brain function, especially affecting cognition or memory.

example
معنی(example):

حادثه او را دچار آسیب مغزی کرد و نتوانست چیزی به یاد آورد.

مثال:

The accident left him braindamaged and unable to remember anything.

معنی(example):

دچار آسیب مغزی بودن می‌تواند به شدت بر زندگی روزمره یک فرد تأثیر بگذارد.

مثال:

Being braindamaged can significantly affect a person's daily life.

معنی فارسی کلمه braindamaged

: معنی braindamaged به فارسی

آسیب مغزی، به وضعیت فردی اطلاق می‌شود که دچار صدمه یا اختلال در عملکرد مغز شده و قادر به فعالیت‌های ذهنی عادی نیست.