معنی فارسی brainfarts
B1مغز به هم ریختن، زمانی که به طور ناگهانی فراموش می‌کنید منظور یا اطلاعاتی را که در حال گفتن آن هستید.
A moment of confusion where one forgets something or cannot think clearly.
- noun
noun
معنی(noun):
Something ill-considered and said or done impulsively.
معنی(noun):
An instance of absent-mindedness or forgetfulness.
مثال:
Sorry for the brain fart, but what exactly did you say again?
example
معنی(example):
گاهی اوقات من مغزم به هم می‌ریزد و فراموش می‌کنم چه می‌گفتم.
مثال:
Sometimes I have brainfarts and forget what I was saying.
معنی(example):
مغز به هم ریختن‌های او باعث سرگرم‌کننده شدن جلسات ما می‌شود.
مثال:
His brainfarts make our meetings entertaining.
معنی فارسی کلمه brainfarts
:
مغز به هم ریختن، زمانی که به طور ناگهانی فراموش می‌کنید منظور یا اطلاعاتی را که در حال گفتن آن هستید.
