معنی فارسی brambliest
B1شکلی superlative از خاردار که به بوتههای خاردار بیشترین اشاره دارد.
The most full of brambles or thorns.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این خاردارترین قسمت باغ است.
مثال:
This is the brambliest part of the garden.
معنی(example):
ما خاردارترین مسیر را برای ماجراجوییمان انتخاب کردیم.
مثال:
We chose the brambliest route for our adventure.
معنی فارسی کلمه brambliest
:
شکلی superlative از خاردار که به بوتههای خاردار بیشترین اشاره دارد.