معنی فارسی brazenfaced

B1

بی‌شرم و بدون احساس گناه یا شرمندگی.

Having a bold, shameless attitude.

adjective
معنی(adjective):

Impudent; shameless

example
معنی(example):

او وقتی دروغ گفت، بی‌شرم بود.

مثال:

She was brazenfaced when she told the lie.

معنی(example):

ظاهر بی‌شرم او باعث شد که محبوبیتش کم شود.

مثال:

His brazenfaced demeanor made him unpopular.

معنی فارسی کلمه brazenfaced

: معنی brazenfaced به فارسی

بی‌شرم و بدون احساس گناه یا شرمندگی.