معنی فارسی bread-boarded

B2

عملکرد ساخت یک نمونه از مدار بر روی برد آزمایشی به طوری که آماده آزمایش و توسعه باشد.

Past participle of breadboarding; to have constructed a prototype on a breadboard.

example
معنی(example):

این مفهوم قبل از اجرا بر روی برد آزمایشی ساخته شد.

مثال:

The concept was bread-boarded before implementation.

معنی(example):

آنها نمونه اولیه را با موفقیت بر روی برد آزمایشی ساخته‌اند.

مثال:

They have bread-boarded the prototype successfully.

معنی فارسی کلمه bread-boarded

: معنی bread-boarded به فارسی

عملکرد ساخت یک نمونه از مدار بر روی برد آزمایشی به طوری که آماده آزمایش و توسعه باشد.