معنی فارسی break-down

B1

شکستن یا تقسیم به اجزا، به ویژه برای ساده‌تر کردن یک مسأله یا وظیفه.

To separate something into parts or to simplify a complex topic.

example
معنی(example):

شما باید پروژه را به کارهای کوچکتر تقسیم کنید.

مثال:

You need to break down the project into smaller tasks.

معنی(example):

او مجبور شد داده‌ها را برای تجزیه و تحلیل تقسیم کند.

مثال:

He had to break down the data for analysis.

معنی فارسی کلمه break-down

: معنی break-down به فارسی

شکستن یا تقسیم به اجزا، به ویژه برای ساده‌تر کردن یک مسأله یا وظیفه.