معنی فارسی breathlessly

B1

نفس‌زده، در شرایطی که شخص به خاطر شدت فعالیت نمی‌تواند به راحتی نفس بکشد.

In a manner characterized by shortness of breath due to excitement or exertion.

adverb
معنی(adverb):

In a breathless manner, usually due to excitement, exertion, etc.

example
معنی(example):

او به طور نفس‌زده‌ای برای گرفتن اتوبوس دوید.

مثال:

She ran breathlessly to catch the bus.

معنی(example):

او به طور نفس‌زده درباره ماجرای هیجان‌انگیزش صحبت کرد.

مثال:

He spoke breathlessly about his exciting adventure.

معنی فارسی کلمه breathlessly

: معنی breathlessly به فارسی

نفس‌زده، در شرایطی که شخص به خاطر شدت فعالیت نمی‌تواند به راحتی نفس بکشد.