معنی فارسی bridally
B1بهطرز ویژهای ویژه عروسی، یا در یک زمینه عروسی به وقوع میپیوندد.
In a manner relating to brides or weddings; often describes actions or atmospheres typical of bridal events.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور عروسی از راهرو عبور کرد و همه را مجذوب کرد.
مثال:
She walked down the aisle bridalley, captivating everyone.
معنی(example):
آنها در فضایی عروسی پر از عشق، سوگند یاد کردند.
مثال:
They exchanged vows in a bridalley atmosphere filled with love.
معنی فارسی کلمه bridally
:
بهطرز ویژهای ویژه عروسی، یا در یک زمینه عروسی به وقوع میپیوندد.