معنی فارسی bridelewise

B1

به طور سوارکاری، به روشی که با استفاده از تجربیات سوارکاری افراد موارد را بیان کند.

In a manner reminiscent of horse riding or managing horses.

example
معنی(example):

او به طرز سوارکاری صحبت کرد تا همه متوجه دستوراتش شوند.

مثال:

He spoke bridelewise, ensuring everyone understood his commands.

معنی(example):

در تدریس، او افکارش را به طرز سوارکاری توضیح داد.

مثال:

In teaching, she explained her thoughts bridelewise.

معنی فارسی کلمه bridelewise

:

به طور سوارکاری، به روشی که با استفاده از تجربیات سوارکاری افراد موارد را بیان کند.