معنی فارسی brideship

B1

وضعیت یا مقام یک زن در روز عروسی که به عنوان عروس شناخته می‌شود.

The condition or rank of a woman on her wedding day as a bride.

example
معنی(example):

عروسی او با زیبایی مزین شده بود.

مثال:

Her brideship adorned the wedding with elegance.

معنی(example):

عروسی او را به آرامی در راهرو برد.

مثال:

The brideship carried her gracefully down the aisle.

معنی فارسی کلمه brideship

: معنی brideship به فارسی

وضعیت یا مقام یک زن در روز عروسی که به عنوان عروس شناخته می‌شود.