معنی فارسی briskly
B1 /ˈbɹɪskli/به سرعت و با انرژي بالا و حرکت سریع و قوی.
In a quick and energetic manner.
- adverb
adverb
معنی(adverb):
Fast, quickly, swiftly.
example
معنی(example):
او به سرعت راه میرفت تا در سرما گرم بماند.
مثال:
She walked briskly to keep warm in the cold.
معنی(example):
کودکان در پارک به طور شاد و فعال بازی کردند.
مثال:
The children played briskly in the park.
معنی فارسی کلمه briskly
:
به سرعت و با انرژي بالا و حرکت سریع و قوی.