معنی فارسی brittling
B1بریتلینگ به معنای شکنندگی یا آسیبپذیری به دلیل ساختار مواد است.
The state of being brittle; susceptibility to breaking easily.
- NOUN
example
معنی(example):
شکستگی ماده آن را شکننده کرد.
مثال:
The brittling of the material made it fragile.
معنی(example):
ما شکستگی را در کاغذهای قدیمی مشاهده کردیم.
مثال:
We noticed brittling in the old papers.
معنی فارسی کلمه brittling
:
بریتلینگ به معنای شکنندگی یا آسیبپذیری به دلیل ساختار مواد است.