معنی فارسی brockle

B2

زبر بودن یا وجود عیوب در یک ماده، به ویژه در بافت یا سطح.

The texture of a material being rough or having imperfections.

example
معنی(example):

خرابی پارچه باعث می‌شود احساس زبر بودن کند.

مثال:

The brockle of the fabric made it feel rough.

معنی(example):

او هنگام تراشیدن، خرابی چوب را متوجه شد.

مثال:

He noticed the brockle in the wood while carving.

معنی فارسی کلمه brockle

: معنی brockle به فارسی

زبر بودن یا وجود عیوب در یک ماده، به ویژه در بافت یا سطح.