معنی فارسی brunched

B1

برانچ کرده، اصطلاحی برای صرف غذا در ساعات بین صبحانه و ناهار.

The act of having a meal that combines breakfast and lunch.

example
معنی(example):

آن‌ها روز یکشنبه در کافه مورد علاقه‌شان برانچ کردند.

مثال:

They brunched at their favorite café on Sunday.

معنی(example):

ما آخر هفته گذشته با دوستان برانچ کردیم.

مثال:

We brunched with friends last weekend.

معنی فارسی کلمه brunched

: معنی brunched به فارسی

برانچ کرده، اصطلاحی برای صرف غذا در ساعات بین صبحانه و ناهار.