معنی فارسی bumpkinly
B1به معنای اشاره به رفتار یا نگرشهای فردی سادهلوح و بیتجربه.
Of or like a bumpkin; exhibiting manners or characteristics of a rustic person.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نگرش سادهلوحانهاش در گالا باعث تعجب همگان شد.
مثال:
His bumpkinly attitude at the gala raised eyebrows.
معنی(example):
او نظرات سادهلوحانهاش را بیاحترامی و ناپسند یافت.
مثال:
She found his bumpkinly comments rude and out of place.
معنی فارسی کلمه bumpkinly
:
به معنای اشاره به رفتار یا نگرشهای فردی سادهلوح و بیتجربه.