معنی فارسی bunning
B1بونینگ، فعلی که به فعالیتهای مربوط به خرگوشها یا بازیهای شاد اشاره دارد.
An activity related to rabbits or playful actions.
- VERB
example
معنی(example):
بونینگ معمولاً در فصل بهار مشاهده میشود.
مثال:
Bunning is often seen during the spring season.
معنی(example):
آنها یک بعد از ظهر آفتابی در پارک بونینگ رفتند.
مثال:
They went bunning in the park one sunny afternoon.
معنی فارسی کلمه bunning
:
بونینگ، فعلی که به فعالیتهای مربوط به خرگوشها یا بازیهای شاد اشاره دارد.