معنی فارسی bursted
B2برخورد و ترکیدن به طور ناگهانی، به ویژه در مورد اشیایی که زیر فشار قرار دارند یا زمانی که کسی به طور غیرمنتظرهای میخندد.
To suddenly break open or burst, often used in reference to objects under pressure or someone laughing suddenly.
- VERB
example
معنی(example):
بادکنک بعد از باد کردن بیش از حد ترکید.
مثال:
The balloon bursted after being overinflated.
معنی(example):
او در حین تماشای فیلم خندهدار ناگهان شروع به خندیدن کرد.
مثال:
He bursted out laughing during the funny movie.
معنی فارسی کلمه bursted
:
برخورد و ترکیدن به طور ناگهانی، به ویژه در مورد اشیایی که زیر فشار قرار دارند یا زمانی که کسی به طور غیرمنتظرهای میخندد.