معنی فارسی bushwhacked

B1

به معنای حمله ناگهانی از یک مکان پنهان، به ویژه توسط تعدادی از افراد یا حیوانات. اصطلاحاً به معنی غافلگیر شدن است.

Attacked suddenly from a concealed position, especially by a group of people.

verb
معنی(verb):

To travel through thick wooded country, cutting away scrub to make progress

معنی(verb):

To fight, as a guerilla, especially in wooded country

معنی(verb):

To ambush

example
معنی(example):

سفر توسط گروهی از راهزنان مورد حمله قرار گرفت.

مثال:

The traveler was bushwhacked by a group of bandits.

معنی(example):

پس از اینکه مورد حمله قرار گرفت، یاد گرفت که بیشتر مراقب باشد.

مثال:

After being bushwhacked, he learned to be more cautious.

معنی فارسی کلمه bushwhacked

: معنی bushwhacked به فارسی

به معنای حمله ناگهانی از یک مکان پنهان، به ویژه توسط تعدادی از افراد یا حیوانات. اصطلاحاً به معنی غافلگیر شدن است.