معنی فارسی busy-nesses
B1شلوغی یا مشغول بودن به فعالیتهای مختلف و غالبا نیاز به مدیریت زمان موثر.
The state of being actively engaged or occupied with various activities.
- NOUN
example
معنی(example):
مشغولیت او بر سلامتیش تأثیر گذاشته است.
مثال:
His busy-ness is affecting his health.
معنی(example):
شلوغی شهر میتواند طاقتفرسا باشد.
مثال:
The busy-ness of the city can be overwhelming.
معنی فارسی کلمه busy-nesses
:
شلوغی یا مشغول بودن به فعالیتهای مختلف و غالبا نیاز به مدیریت زمان موثر.