معنی فارسی busyish
B1شلوغ به طور نسبی، نه به شدت مشغول.
Somewhat busy; not extremely busy.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
امروز به خاطر تمام این کارها کمی شلوغ به نظر میرسم.
مثال:
I feel a bit busyish today with all these tasks.
معنی(example):
برنامه او شلوغ است اما قابل مدیریت است.
مثال:
His schedule is busyish but manageable.
معنی فارسی کلمه busyish
:
شلوغ به طور نسبی، نه به شدت مشغول.