معنی فارسی busyness

B1

وضعیتی که در آن فرد بسیار مشغول و گرفتار فعالیت‌ها است.

The state of being busy or engaged in many tasks.

noun
معنی(noun):

The state of being busy.

example
معنی(example):

مشغله‌های او اغلب باعث می‌شود که ناهار را فراموش کند.

مثال:

Her busyness often makes her forget to eat lunch.

معنی(example):

مشغله‌ها گاهی می‌توانند طاقت‌فرسا باشند.

مثال:

Busyness can be overwhelming at times.

معنی فارسی کلمه busyness

: معنی busyness به فارسی

وضعیتی که در آن فرد بسیار مشغول و گرفتار فعالیت‌ها است.