معنی فارسی butteryfingered

B1

شخصی که در حمل و نقل اشیا مهارت پایینی دارد و آن‌ها را می‌اندازد.

Describing someone who often drops things due to clumsiness.

example
معنی(example):

او خیلی دستش لق است و اغلب اشیا را می‌افتد.

مثال:

He is very butteryfingered and often drops things.

معنی(example):

چون دستی لق دارد، او به طور تصادفی گلدان را شکسته است.

مثال:

Being butteryfingered, she broke the vase accidentally.

معنی فارسی کلمه butteryfingered

: معنی butteryfingered به فارسی

شخصی که در حمل و نقل اشیا مهارت پایینی دارد و آن‌ها را می‌اندازد.