معنی فارسی caretake

B1

مراقبت کردن، نگهداری از یک شخص یا مکان.

To be responsible for the upkeep and management of someone or something.

verb
معنی(verb):

To look after as a caretaker.

example
معنی(example):

او در حالی که ما دور هستیم از خانه مراقبت می‌کند.

مثال:

She will caretaking the house while we are away.

معنی(example):

او تصمیم گرفت از والدین سالخورده‌اش مراقبت کند.

مثال:

He chose to caretaking his elderly parents.

معنی فارسی کلمه caretake

: معنی caretake به فارسی

مراقبت کردن، نگهداری از یک شخص یا مکان.