معنی فارسی casted

B1

فعل گذشتهٔ casting، به معنای قالب‌گیری یک ماده.

Past tense of cast; to shape material by pouring it into a mold.

example
معنی(example):

زیورآلات از فلزات بازیافتی ذوب شده‌اند.

مثال:

The jewelry was casted from recycled metals.

معنی(example):

آنها مجسمه جدیدی برای پارک ریخته‌گری کردند.

مثال:

They casted a new sculpture for the park.

معنی فارسی کلمه casted

: معنی casted به فارسی

فعل گذشتهٔ casting، به معنای قالب‌گیری یک ماده.