معنی فارسی caunch

B1

تکه، لقمۀ بزرگ که از یک غذا یا نان بریده می‌شود.

A substantial piece or bite of something, especially food.

example
معنی(example):

او تکه بزرگی از نان برداشت.

مثال:

He took a big caunch of the bread.

معنی(example):

او تکه‌ای از ساندویچش به دوستش داد.

مثال:

She gave a caunch of her sandwich to her friend.

معنی فارسی کلمه caunch

: معنی caunch به فارسی

تکه، لقمۀ بزرگ که از یک غذا یا نان بریده می‌شود.