معنی فارسی caviling
B1اعتراض کردن به جزئیات غیرضروری که در روند کار اختلال ایجاد میکند.
The act of making trivial objections.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
To criticise for petty or frivolous reasons.
noun
معنی(noun):
Cavilation
example
معنی(example):
اعتراض به مسائل جزئی میتواند زمان را هدر دهد.
مثال:
Caviling over trivial matters can waste time.
معنی(example):
قرار ملاقات به دلیل اعتراضات مداوم زود تمام شد.
مثال:
The meeting ended early due to constant caviling.
معنی فارسی کلمه caviling
:
اعتراض کردن به جزئیات غیرضروری که در روند کار اختلال ایجاد میکند.