معنی فارسی centerwise
B1به صورت مرکزی، به شکلی که مرکز یک شی در موقعیت یا ترکیب مهم است.
In a manner that is centered or focused around a mid-point or central area.
- ADVERB
example
معنی(example):
اعداد به صورت مرکزی تنظیم شدند تا تعادل بهتری ایجاد شود.
مثال:
The figures were arranged centerwise for better balance.
معنی(example):
ما نقاشی را به صورت مرکزی تنظیم کردیم تا جذابیت بصری آن را افزایش دهیم.
مثال:
We aligned the painting centerwise to enhance its visual appeal.
معنی فارسی کلمه centerwise
:
به صورت مرکزی، به شکلی که مرکز یک شی در موقعیت یا ترکیب مهم است.