معنی فارسی cerebriformly

B1

به شکلی که شبیه به مغز باشد یا ویژگی‌های سروریفی را داشته باشد.

Cerebriformly, in a manner resembling or having characteristics of a brain.

example
معنی(example):

هنرمند منظره را به صورت سروریفی نقاشی کرد.

مثال:

The artist painted the landscape cerebriformly.

معنی(example):

او مجسمه را به صورت سروریفی طراحی کرد تا ایده‌های پیچیده را منتقل کند.

مثال:

He designed the sculpture cerebriformly to convey complex ideas.

معنی فارسی کلمه cerebriformly

: معنی cerebriformly به فارسی

به شکلی که شبیه به مغز باشد یا ویژگی‌های سروریفی را داشته باشد.