معنی فارسی chiefdoms
C1نوعی سیستم سیاسی که در آن یک رئیس بر گروهی از مردم و سرزمین‌ها حاکم است.
A form of political organization based on kinship, in which a chief leads a group.
- noun
noun
معنی(noun):
An area or region governed by a chief.
معنی(noun):
A society larger than a tribe but smaller or simpler than a state.
example
معنی(example):
رئیس‌نشین‌های باستانی فرهنگ‌های منحصربه‌فرد خود را داشتند.
مثال:
The ancient chiefdoms had their own unique cultures.
معنی(example):
مفهوم رئیس‌نشینی برای درک جوامع انسانی اولیه مرکزی است.
مثال:
The concept of chiefdoms is central to understanding early human societies.
معنی فارسی کلمه chiefdoms
:
نوعی سیستم سیاسی که در آن یک رئیس بر گروهی از مردم و سرزمین‌ها حاکم است.
