معنی فارسی chinchy
B2چینچی به افرادی اطلاق میشود که به شدت بینظم و نامرتب هستند و اغلب به دنبال منافع شخصی خود هستند.
Chinchy describes someone who is messy or disorganized, usually with a tendency to be self-serving.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سگی چینچی همیشه به دنبال تکههای غذا بود.
مثال:
The chinchy dog was always looking for food scraps.
معنی(example):
همسایه چینچی من اغلب ابزارهای من را قرض میگیرد.
مثال:
My chinchy neighbor borrows my tools often.
معنی فارسی کلمه chinchy
:
چینچی به افرادی اطلاق میشود که به شدت بینظم و نامرتب هستند و اغلب به دنبال منافع شخصی خود هستند.