معنی فارسی choppiness
B1نامنظمی یا عدم پیوستگی در حرکت یا صدا.
The quality of being uneven or having disturbances.
- NOUN
example
معنی(example):
نامنظمی و بریده بریده بودن ویدیو باعث شد تماشای آن سخت باشد.
مثال:
The choppiness of the video made it hard to watch.
معنی(example):
سخنرانی او نوعی ناپیوستگی داشت که حواس را پرت میکرد.
مثال:
His speech had a certain choppiness that was distracting.
معنی فارسی کلمه choppiness
:
نامنظمی یا عدم پیوستگی در حرکت یا صدا.