معنی فارسی chummily
B1به صورت صمیمی و دوستانه به یکدیگر رفتار کردن.
In a friendly and informal manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها بهطور صمیمی در مورد قهوه در کافه صحبت کردند.
مثال:
They chatted chummily over coffee at the café.
معنی(example):
او ما را بهطور صمیمی سلام کرد، گویی که دوستان قدیمی هستیم.
مثال:
He greeted us chummily as if we were old friends.
معنی فارسی کلمه chummily
:
به صورت صمیمی و دوستانه به یکدیگر رفتار کردن.