معنی فارسی circinately
B1به معنای در حال چرخش یا قرار گرفتن به شکل دایره یا حلقه.
In a manner that is circular or spiral.
- ADVERB
example
معنی(example):
برگها به شکل دایرهای دور ساقه رشد میکنند.
مثال:
The leaves grow circinately around the stem.
معنی(example):
او توانست گلها را به صورت دایرهای در گلدان بچیند.
مثال:
She managed to arrange the flowers circinately in the vase.
معنی فارسی کلمه circinately
:
به معنای در حال چرخش یا قرار گرفتن به شکل دایره یا حلقه.