معنی فارسی circuited

B1

متصل کردن اجزا مختلف به یکدیگر برای ایجاد یک مسیر الکتریکی.

Connected or formed an electrical circuit.

verb
معنی(verb):

To move in a circle; to go round; to circulate.

معنی(verb):

To travel around.

مثال:

Having circuited the air.

example
معنی(example):

این دستگاه با موفقیت به منظور جلوگیری از اتصال کوتاه، مدارک شده است.

مثال:

The device was successfully circuited to avoid short-circuits.

معنی(example):

مهندس هفته گذشته سیستم جدید را مدارکی کرد.

مثال:

The engineer circuited the new system last week.

معنی فارسی کلمه circuited

: معنی circuited به فارسی

متصل کردن اجزا مختلف به یکدیگر برای ایجاد یک مسیر الکتریکی.