معنی فارسی clarities
B2وضوحها، جزییات روشن و دقیق که در فهم موضوعات کمک میکند.
The quality of being clear, in understanding or expression.
- NOUN
example
معنی(example):
گزارش، وضوحهایی در مورد اهداف پروژه ارائه داد.
مثال:
The report provided clarities on the project's objectives.
معنی(example):
ما نیاز داریم تا در ارتباطات خود وضوحهای بیشتری به دست آوریم.
مثال:
We need to achieve greater clarities in our communication.
معنی فارسی کلمه clarities
:
وضوحها، جزییات روشن و دقیق که در فهم موضوعات کمک میکند.