معنی فارسی classificational

B2

طبقه‌بندی‌ای، مرتبط با فرایند مرتبیابی و سازماندهی.

Relating to the process of classification or organization.

example
معنی(example):

معیارهای طبقه‌بندی برای بهبود فرایند مرتب‌سازی تعیین شده بودند.

مثال:

The classificational criteria were set to improve the sorting process.

معنی(example):

ارزیابی‌های طبقه‌بندی برای سازماندهی داده‌های علمی ضروری هستند.

مثال:

Classificational assessments are essential for organizing scientific data.

معنی فارسی کلمه classificational

: معنی classificational به فارسی

طبقه‌بندی‌ای، مرتبط با فرایند مرتبیابی و سازماندهی.