معنی فارسی clean one's plate
A2تمام غذا را خوردن تا هیچ چیزی باقی نماند.
To eat all the food on one's plate without leaving any leftovers.
- IDIOM
example
معنی(example):
مودبانه است که در هنگام شام بشقاب خود را تمیز کنید.
مثال:
It’s polite to clean your plate at dinner.
معنی(example):
او همیشه بچههایش را تشویق میکند که بشقابهایشان را تمیز کنند.
مثال:
She always encourages her children to clean their plates.
معنی فارسی کلمه clean one's plate
:تمام غذا را خوردن تا هیچ چیزی باقی نماند.