معنی فارسی clear skin
B1پوست صاف و بدون جوش و لکه، نمای زیبا و سالمی دارد.
Skin that is free of blemishes and imperfections, looking healthy.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او پوستی شفاف و یک لبخند درخشان دارد.
مثال:
She has clear skin and a bright smile.
معنی(example):
استفاده روزانه از مرطوبکننده به دستیابی به پوست شفاف کمک میکند.
مثال:
Using moisturizer daily helps achieve clear skin.
معنی فارسی کلمه clear skin
:
پوست صاف و بدون جوش و لکه، نمای زیبا و سالمی دارد.