معنی فارسی clear-headed

B2

دارای ذهنی بدون سردرگمی و روشن، توانایی تفکر واضح و منطقی.

Able to think clearly; having a clear mind.

adjective
معنی(adjective):

Having the ability to think clearly and act appropriately

example
معنی(example):

بعد از یک خواب خوب، احساس سرحالی می‌کردم.

مثال:

After a good night's sleep, I felt clear-headed.

معنی(example):

نگاه داشتن ذهنی روشن در شرایط اضطراری بسیار مهم است.

مثال:

Staying clear-headed is crucial during emergencies.

معنی فارسی کلمه clear-headed

: معنی clear-headed به فارسی

دارای ذهنی بدون سردرگمی و روشن، توانایی تفکر واضح و منطقی.