معنی فارسی clinchingly
B2قاطعانه به معنای بیان یا عمل کردن به شیوهای که دیگران نمیتوانند مخالف باشند.
In a manner that is decisive and leaves no room for disagreement.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور قاطع صحبت کرد، به طوری که همه با او موافقت کردند.
مثال:
He spoke clinchingly, making everyone agree with him.
معنی(example):
استدلالهای او به طرز قاطعانهای قانعکننده بودند.
مثال:
Her arguments were clinchingly persuasive.
معنی فارسی کلمه clinchingly
:
قاطعانه به معنای بیان یا عمل کردن به شیوهای که دیگران نمیتوانند مخالف باشند.