معنی فارسی clinking
B1به صدا آمدن اجسام با یکدیگر که معمولاً صدای بلندی تولید می‌کند، مانند صدای لیوان‌ها یا سکه‌ها.
The sharp, ringing sound made when glasses, coins, or similar objects hit each other.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
To make a clinking sound; to make a sound of metal on metal or glass on glass; to strike materials such as metal or glass against one another.
مثال:
The hammers clinked on the stone all night.
معنی(verb):
To rhyme.
noun
معنی(noun):
A noise that clinks.
example
معنی(example):
به هم زدن لیوان‌ها روش رایجی برای جشن گرفتن است.
مثال:
Clinking glasses is a common way to celebrate.
معنی(example):
صدای به هم خوردن سکه‌ها را در جیب او شنیدیم.
مثال:
We heard the clinking of coins in her pocket.
معنی فارسی کلمه clinking
:
به صدا آمدن اجسام با یکدیگر که معمولاً صدای بلندی تولید می‌کند، مانند صدای لیوان‌ها یا سکه‌ها.
