معنی فارسی clodpated
B1احمقانه عمل کردن، به شیوهای که نشاندهنده بیفکری باشد.
To act foolishly or carelessly.
- VERB
example
معنی(example):
او با نخواندن درس، در امتحان به شکل احمقانهای عمل کرد.
مثال:
He clodpated his way through the exam by not studying.
معنی(example):
پس از تصمیمات احمقانه، او بالاخره یاد گرفت که به طور انتقادی فکر کند.
مثال:
After clodpated decisions, he finally learned to think critically.
معنی فارسی کلمه clodpated
:
احمقانه عمل کردن، به شیوهای که نشاندهنده بیفکری باشد.