معنی فارسی clothesless
B1وضعیتی که در آن فرد لباسی به تن ندارد.
A state in which a person is not wearing clothes.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کودک گمشده بدون لباس و لرزان بود.
مثال:
The lost child was clothesless and shivering.
معنی(example):
او در جو مهمانی ساحل احساس بیلباسی میکرد.
مثال:
He felt clothesless in the beach party atmosphere.
معنی فارسی کلمه clothesless
:
وضعیتی که در آن فرد لباسی به تن ندارد.