معنی فارسی clotting

B1

فرایند شکل‌گیری لخته‌ها، به ویژه در مایعات بیولوژیکی مانند خون.

The process by which blood changes from a liquid to a gel, forming a blood clot.

verb
معنی(verb):

To form a clot or mass.

معنی(verb):

To cause to clot or form into a mass.

noun
معنی(noun):

Clotted material.

example
معنی(example):

فرایند لخته شدن برای جلوگیری از خونریزی بیش از حد ضروری است.

مثال:

The process of clotting is essential to prevent excessive bleeding.

معنی(example):

لخته شدن می‌تواند نشانه‌ای از یک مشکل بهداشتی باشد اگر بیش از حد امکان‌پذیر باشد.

مثال:

Clotting can be a sign of a health issue if it occurs too often.

معنی فارسی کلمه clotting

: معنی clotting به فارسی

فرایند شکل‌گیری لخته‌ها، به ویژه در مایعات بیولوژیکی مانند خون.