معنی فارسی co-ordinated
B2هماهنگ شده، به معنای منظم و سازگار با یکدیگر در انجام وظایف یا برنامه‌ها.
Arranged in a manner that different elements work together seamlessly.
- verb
verb
معنی(verb):
To synchronize (activities).
مثال:
I was playing tennis for the first time, and it was difficult to coordinate.
معنی(verb):
To match (objects, especially clothes).
مثال:
The outfit you're wearing doesn't coordinate.
example
معنی(example):
پاسخ هماهنگ شده در کنترل وضعیت مؤثر بود.
مثال:
The co-ordinated response was effective in controlling the situation.
معنی(example):
آنها یک کارزار هماهنگ شده برای افزایش آگاهی راه‌اندازی کردند.
مثال:
They launched a co-ordinated campaign to raise awareness.
معنی فارسی کلمه co-ordinated
:
هماهنگ شده، به معنای منظم و سازگار با یکدیگر در انجام وظایف یا برنامه‌ها.
