معنی فارسی coboundless
B2بیحد و مرز، توصیف چیزی که برای آن هیچ محدودیتی وجود ندارد.
Describing something that has no boundaries or limits.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تصور هنرمند به نظر میرسید که بیحد و مرز است.
مثال:
The artist's imagination seemed coboundless.
معنی(example):
آنها دنیا را به عنوان بیحد و مرز و نامحدود توصیف کردند.
مثال:
They described the universe as coboundless and infinite.
معنی فارسی کلمه coboundless
:
بیحد و مرز، توصیف چیزی که برای آن هیچ محدودیتی وجود ندارد.