معنی فارسی coccineous

B2

صفتی برای توصیف رنگ‌های قرمز روشن یا مشابه آن.

Describing a bright red color, often used in a botanical context.

example
معنی(example):

رنگ ککینوس گل بسیاری از زنبورها را جلب کرد.

مثال:

The coccineous hue of the flower attracted many bees.

معنی(example):

او پیراهنی در سایه ککینوس پوشید.

مثال:

She wore a dress in a coccineous shade.

معنی فارسی کلمه coccineous

: معنی coccineous به فارسی

صفتی برای توصیف رنگ‌های قرمز روشن یا مشابه آن.