معنی فارسی coherency
B2یکپارچگی، توازن و پیوستگی افکار و ایدهها در یک متن یا گفتار.
The quality of being coherent, logical, and consistent.
- NOUN
example
معنی(example):
یکپارچگی داستان آن را آسانتر کرد.
مثال:
The coherency of the story made it easy to follow.
معنی(example):
در نوشتن آکادمیک، یکپارچگی برای درک ضروری است.
مثال:
In academic writing, coherency is essential for understanding.
معنی فارسی کلمه coherency
:
یکپارچگی، توازن و پیوستگی افکار و ایدهها در یک متن یا گفتار.