معنی فارسی coinferring

B1

فرآیند نتیجه‌گیری به‌طور غیرمستقیم از اطلاعات موجود.

The process of indirectly deriving conclusions from existing information.

example
معنی(example):

از لحن او نتیجه‌گیری می‌کردم که ناراحت به نظر می‌رسید.

مثال:

Coinferring from his tone, he seemed upset.

معنی(example):

او در حال نتیجه‌گیری از معنی متن در حین خواندن است.

مثال:

She is coinferring the meaning of the text as she reads.

معنی فارسی کلمه coinferring

: معنی coinferring به فارسی

فرآیند نتیجه‌گیری به‌طور غیرمستقیم از اطلاعات موجود.