معنی فارسی colicky

B1

کولیکی به وضعیتی اشاره دارد که همراه با دردهای شدید کوچکی است.

Describes a severe, often fluctuating pain in the abdomen.

adjective
معنی(adjective):

Of, pertaining to, or suffering from colic

example
معنی(example):

بچه کولیکی بود و شب‌ها زیاد گریه می‌کرد.

مثال:

The baby was colicky and cried a lot at night.

معنی(example):

دردهای کولیکی می‌توانند برای بزرگسالان بسیار ناراحت‌کننده باشند.

مثال:

Colicky pains can be very uncomfortable for adults.

معنی فارسی کلمه colicky

: معنی colicky به فارسی

کولیکی به وضعیتی اشاره دارد که همراه با دردهای شدید کوچکی است.